جدول جو
جدول جو

معنی خودستایی کردن - جستجوی لغت در جدول جو

خودستایی کردن(مَ دَ)
لاف درباره خود زدن. از خود مدح کردن. تحسین بیخود درباره خود کردن. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
خودستایی کردن
رجز خواندن، لاف زدن، رجزخوانی کردن، خود را ستودن، خودنمایی کردن، از خود تعریف کردن، کبر ورزیدن، تبختر فروختن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بِ سَ / سِ وَ نَ مَ مُ شُ دَ)
مسخرگی کردن. تهکﱡم (مجمل اللغه) (تاج المصادر بیهقی). استهزاء. (زوزنی). هزء. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(سِ تَ دَ)
خود را نمودن. خود را نشان دادن. تظاهر کردن
لغت نامه دهخدا
(بُ چَ / چِ بَ تَ)
خودکامی کردن. از روی استبداد کاری کردن. لجاج کردن. یک دندگی کردن. لجبازی کردن. عناد کردن. (یادداشت بخط مؤلف) ، سرسختی کردن. از روی خیال و هوای نفس کاری انجام دادن. غیرموافق با خارج کاری کردن. (یادداشت بخط مؤلف) : هرکه نصیحت از روی خودرایی می کند خود به نصیحت محتاج تر است. (گلستان سعدی) ، تکبر کردن. غرور فروختن. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
جلوه فروختن، جلوه گری کردن، تظاهر کردن، عرض اندام کردن، خود را نشان دادن
فرهنگ واژه مترادف متضاد